زندگینامه شهید سید محمد مهدی حسینی کاشانی
زندگینامه طلبه شهید سید محمد مهدی حسینی کاشانی
شهید سید محمدمهدی حسینی کاشانی
فرزند: محمد استان : اصفهان شهرستان: کاشان
تولد: 1351 بنیاد: کاشان
شهادت: 1/12/66 شلمچه
باز هم حس غریبی بر دلم شراره میاندازد . چشم سیاهی پشت قاب شیشهای عینک ، نگاهم میکند و در سیاهی چشمانش باران درد را به وضوح میبینم . و من در اندیشة دردش غرقه میشوم .
قاب عکس ، تابلوی جلوی گلزار شهدا را نشانم میدهد و من ، آنگاه میسوزم . چرا که روی تابلو با خطی سرخ چنین نوشتهاند : بعد از ما شما چه کردید ؟ آری ، تصویر” شهیدحسینی”است که بر دل قلم نقش بسته و قلم به مرور روزهای حضورش خواهد نشست . سید مهدی عزیز، به سال 1351 در شهر شهیدپرور “کاشان” چشم به جهان گشود . خانوادهای از تبار علم و دانش داشت و پدر در کسوت روحانیت به خدمت مردم مشغول بود .
پس از چندی خانواده به قم رفت تا در جوار بارگاه دخت کرامت ، از دریای بیکران حوزة علمیه آن دیار بهرهمند گردد . محمّد مهدی، دوران خوش کودکی و تحصیل ابتدایی و راهنمایی را به سرعت طی نمود و بزرگ شد . او که در این سالها،پدر را بسیار دیده بود که چگونه فارغ از قیل و قال و هیاهو، شب و روز خویش را به تحصیل معارف ناب اهلبیت-علیه السلام- میگذراند، پس از اخذ مدرک سیکل، خود به بارگاه امن الهیحوزةعلمیه راه یافت و به جرگة طلایهداران حریم فقه جعفری-علیه السلام-پیوست، به مدرسة علمیة “رسالت” قم رفت و درمحیط باصفای آنجا، مشق علم و تهذیب کرد . مسجد مدرسه، هنوز طنین آوای دلانگیز وی را در سکوت نیمه شب از یاد نخواهد برد و به راستی گریههای شبانة سید بود که راه صدساله را یک شبه بر او هموار کرد .
در دوّمین سال حضور در مدرسه ، توانست برات حضور در دانشگاه سرخ حسین (علیه السلام) را دریافت کند و به اذن پیرخمین، عزم دیار حسین کرد و از سوی لشکر “هفده علی ابن ابیطالب (علیه السلام)” در شکوه نام بلند بسیجی، رهسپار میدان گشت . پدافند ضدهوایی لشکر 17 شش ماه بیشتر میهمان خاک پاک شلمچه نبود . در اسفند ماه سال 66 بود که به ضیافت ترکش خمپارهای ، درخت نیازش بارور گشت و او به آرزوی دیرینه دست یازید .
پانزده روز پس از شهادت در 15/12/66 پیکر نازنینش به قم بازگشت و بر فراز هزاران دست لرزان در جوار دیگر شهدای مظلوم آن دیار به خاک سپرده شد . از محمّد مهدی عزیز، چیزی برجای نماند؛ مگر نامهای و مزاری و عکسی که به راه ناتمام خویش و وجدان ما بازماندگان مینگرد … لالة این چمن آلودة رنگ است هنوز سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز “روحش شاد و راهش پر رهرو باد”