سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا یک خوردن که مانع شود لذّت از خوردنیها را بردن . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 95 مرداد 18 , ساعت 5:50 عصر

شهید گمنام

دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای

خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای

شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون

شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون

وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟

 

وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟

 

وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟

وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟

شهید گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای

شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای

شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی!

شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟

راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟

راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟

راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!

راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟

خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای

مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای

حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!

حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!

باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ