جمعه 94 اسفند 14 , ساعت 8:59 صبح
بِّـــــــسمِ اللَهِ الرَّحــــمَنِ الرَّحـــــِیم
.
هر چند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزه ها
در آتش بلا به سرش سایه بان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره به... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدّس قرآن کربلا
جایی برای بوسه ی آن خیزران نداشت!
شاعر : یوسف رحیمی
مداح :دکتر مداح اهل بیت حاج میثم مطیعی
.
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
هر چند پای بی رمق او توان نداشتهر چند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزه ها
در آتش بلا به سرش سایه بان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره به... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدّس قرآن کربلا
جایی برای بوسه ی آن خیزران نداشت!
شاعر : یوسف رحیمی
مداح :دکتر مداح اهل بیت حاج میثم مطیعی
نوشته شده توسط | نظرات دیگران [ نظر]