سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 95 اردیبهشت 19 , ساعت 12:15 عصر
کد مطلب: 351229
آخرین خبرها از درگیری های خان طومان/ شهادت 13 رزمنده مازندرانی تایید شد
بخش خارجی الف، 18 اردیبهشت 95
تاریخ انتشار : شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 17:25
از صبح امروز (شنبه) اخبار ضد و نقیض از تعداد شهدای ایرانی مدافع حرم در نبرد خان طومان در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار الف، این در حالی است که آتش‌بس در شهر حلب در پی توافق آمریکا و روسیه از ساعت یک بامداد روز پنجشنبه آغاز شد اما گروه‌های مسلح با حملات خمپاره‌ای و توپخانه‌ای به شهرک خان‌طومان در حومه جنوبی حلب و مناطق دیگر آتش‌بس را نقض کردند.

ائتلاف تروریستی «جیش الفتح » از پنجشنبه حملات شدیدی به شهرک «خان طومان» در جنوب غرب حلب آغاز کرد و سرانجام موفق شد پس از عملیات ناکام ماه گذشته، این بار با دادن بیش از 70 کشته آن را مجددا اشغال کند.

البته منابع میدانی مطلع گفتند که تعداد کشته‌های تروریست‌ها حدودا دو برابر رقمی است که خودشان اعلام کرده‌اند یعنی حداقل 75 نفر.

«ابو البراء الحموی» عضو گروهک تروریستی «اجناد الشام» گفت: درگیری‌ها در طول شب خیلی خیلی شدید بود اما سرانجام مناطق جنوبی خان طومان آزاد شد.

شبکه «اسکای نیوز» که حامی تروریست ها در سوریه است، می‌گوید پنج نفر از نیروهای حزب‌الله و دو نفر از مبارزان افغانستانی اسیر شده اند اما روز گذشته حزب الله اسارت نیروهایش در خان طومان را تکذیب کرد.

مخالفان دیگر تعداد اسرا را پنج نفر اعلام کرده‌اند و برخی دیگر تعداد آنان را سه نفر گفته‌اند.

طبق اعلام منابع میدانی، تعداد درست اسرا، سه نفر است که دو نفر سوری از ارتش سوریه از اهالی حلب و یک نفر از نیروهای فاطمیون است.

گفتنی است گزارش‌های میدانی از سوریه، حاکی از آن است که تحولات میدانی در استان حلب وارد مرحله جدیدی شده و نقض آتش بس توسط تروریست‌های تکفیری، نشان می‌دهد که آن‌ها به دنبال تصرف شهرهای استراتژیک در این استان هستند. در این میان، خان‌طومان از شهرک‌های مهم و استراتژیک در حومه حلب بوده و تروریست‌ها با اشغال خان طومان بدنبال این هستند تا بتوانند برای تجهیز قوا و حرکت به منظور اشغال شهر دمشق، اقدام کنند تا در مذاکرات آتی با قدرت بیشتری ظاهر شوند.

خان طومان به دلیل نزدیکی به شهر حلب که در فاصله 10 تا 15 کیلومتری جنوب آن است، و همچنین به دلیل نزدیک به اتوبان حلب-دمشق، اهمیت زیادی در منطقه ریف جنوب غربی حلب دارد.
بر اساس اخبار منتشر «محمد بابلسی » مسئول ستاد راهـیان نور مازندران و حاج رحیم کابلی امروز در دفاع از حریم اسلام و حرم اهل بیت به فیض شهادت رسیده‌اند.

این در حالی است که مسؤول روابط عمومی سپاه کربلای مازندران گفت: 13 رزمنده سپاه کربلای مازندران در دفاع از حرم اهل بیت(ع) به شهادت رسیدند و 21 نفر دیگر نیز به درجه جانبازی نائل آمدند.
 
همچنین بیانیه‌ ای از سوی روابط عمومی سپاه کربلا مازندران به مناسبت شهادت جمعی از غیورمردان مازندرانی مدافع حرم در حلب صادر شد.

بسم الله الرحمن الرحیم
فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه

یک ملتی که زن و مردش برای جان فشانی حاضرند و طلب شهادت می کنند ، هیچ قدرتی با آن نمی‌تواند مقابله کند.(امام خمینی ره)

عطر شهادت فرزندان غیور مازندرانی این بار نه از خاک های تفتیده جنوب بلکه از خرابه های شام و صحرای حلب به مشام می‌رسد.

تاریخ باید بداند دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب (س) دلیل نمی خواهد، راهنمایش دل است و بهانه اش هم دل و بیعت حسینیان زمان بیعتی است به رنگ خون که جلوه ای از این عهد و پیمان را پیکر مطهر شهدای مدافع حرم به تصویر کشیده‌اند.

آن روز اگر لشگر خط شکن و خط نگهدار 25 کربلا با حماسه آفرینی بی بدیل خود پرچم ولی نعمتان علی بن موسی الرضا (ع) را بر فراز مناره های فاو به اهتزاز درآورد، امروز هم شیرمردان عرصه جهاد و شهادت از این استان با غیرت اباالفضلی خود آماده اند تا جبهه کفر را در جنگ نیابتی علیه ایران را به زانو در بیاورند.

در پی نقض آتش‌بس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به شهرک خان‌طومان، که منجر به شهادت تعدادی از نیروی مستشاری کشورمان شد و نشر برخی مطالب و تصاویر مجاهدان جبهه مقاومت در شبکه‌های اجتماعی توسط این عوامل، توجه به چند نکته را ضروری می‌سازد که از مردم شهیدپرور مازندران می‌خواهیم تا با حفظ هوشیاری، دشمنان اسلام را از دست‌یابی به اهداف‌شان ناکام بگذارند.

1-اطلاعات لازم در زمینه چگونگی وضعیت نیروهای مستشاری استان‌مان را از روابط عمومی سپاه کربلا به‌عنوان منبع رسمی دریافت نمائید.

2-حفظ خونسردی و آرامش، سلاح قوی کسانی است که می‌توانند عقبه مطمئن و قدرتمندی را برای فرزندان مبارز و انقلابی خود فراهم آورند.

3-بی‌اعتنایی به عملیات روانی تکفیری‌ها در شبکه‌های اجتماعی، حرکت کامل‌کننده اقدامات فرزندان شجاع این سرزمین است که برای پاسداری از ارزش‌های انقلاب و صیانت از سرزمین دینی خود، شهادت را چون احلی من‌العسل پذیرا هستند اما ذلت بازی‌خوردن توسط دشمن را هرگز گروه‌های تکفیری برای تضعیف روحیه مقاومت و دریافت اطلاعات تکمیلی از نیروهای جبهه مقاومت بخصوص نیروهای مستشاری ایران، اقدام به انتشار اطلاعات ناقص از آنها در شبکه های اجتماعی می کنند تا ضمن راه اندازی جنگ روانی علیه مدافعان حرم، اطلاعات خود را تکمیل کنند و متاسفانه مشاهده شده برخی رسانه ها و کاربران در شبکه های اجتماعی ناخواسته اقدام به انتشار این گونه اخبار غیرموثق می کنند که توصیه می‌شود برای حفظ آرامش در جامعه مخصوصا خانواده های محترم مدافعان حرم، صبر و حوصله را مد نظر خود قرار دهند که بی شک صبر انقلابی‌مان تکمیل توطئه استکبار را عقیم می‌گذارد.

4-اطلاعات دقیق و تکمیلی آن‌گاه که مورد سوءاستفاده دشمنان قرار نگیرد و از سوی مراجع رسمی تایید گردد در اسرع وقت در اطلاعیه بعدی در اختیار افکار عمومی مردم عزیز استان‌مان قرار داده خواهد شد.

در پایان شهادت دلاوران مازندرانی مدافعان حرم را به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء و رهبر معظم انقلاب اسلامی، خانواده های معظم این عزیزان و مردم شهیدپرور استان مازندران تبریک و تسلیت عرض می نماییم و به یقین اعلام می‌کنیم که خون این شهیدان مدافع حرم، طومار جبهه باطل به سردمداری آمریکای جنایتکار و صهیونیسم بین الملل را در هم خواهد پیچید و اهداف شوم شیطان بزرگ در منطقه را با شکست سنگینی مواجه خواهد کرد.

یک منبع آگاه در گفتگو با خبرنگار الف عنوان کرد که انتشار این تصاویر از سوی تروریست‌ها بیشتر عملیات روانی است.

شهادت 13 رزمنده مازندرانی در سوریه تایید شد

مسئول روابط عمومی سپاه کربلای مازندران خبر شهادت 13 مدافع حرم مازندرانی در سوریه را تایید کرد.

حسینعلی رضایی گفت: آخرین اخبار حکایت از 13 شهید مدافع حرم مازندرانی و زخمی شدن 21 نفر در سوریه دارد.

وی با اشاره به اینکه هنوز اسامی این شهدا اعلام نشده است، بیان کرد: اسامی شهدا به زودی در اختیار رسانه ها قرار می گیرد.

عکس دهم: شهید بهمن قنبری

عکس یازدهم:شهید علی جمشیدی
photo_2016-05-07_23-08-38
عکس دوازدهم:شهید حسن رجایی فر
حسین رجایی فر
عکس سیزدهم:شهید سعید کمالی

چهارشنبه 95 اردیبهشت 8 , ساعت 8:7 عصر

شناسه خبر: 981225 سرویس: فرهنگی 06 بهمن 1394 - 05:08

شهید مصطفی موسوی

چهار دوستی که همراه هم به سوریه رفته بودند، با هم شهید شدند. سید مصطفی موسوی، مسعود عسگری، احمد اعطایی و محمدرضا دهقان. خاطرات مشترک، تصاویر مشترک و شهادت مشترک این چهار مدافع حرم، این روزها از هدف مهم و مشترک آنان روایت می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انگیزه برای حضور در جمع مدافعان حرم اهل بیت(ع) سن وسال نمی‌خواهد، آگاهی و اشتیاق می‌خواهد، دلی قرص و شجاعتی مثال زدنی. وقتی همه این‌ها در دل دردانه پسری که تنها چند روز مانده تا 20 ساله شود، جمع می‌شود، دیگر کسی همچون سید مصطفی برای رفتن سر از پا نمی‌شناسد. آنقدر بی‌تاب رفتن می‌شود که همه، از جمله پدر و مادرش به این نتیجه می‌رسند که نمی‌توانند مانعش شوند. شوق رفتن او را از این دنیای خاکی کند و با خود برد. نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی و القاب مختلف دیگری که هیچکدام نمی‌تواند به تنهایی گویای دل بزرگ این شهید باشند.

«شهید سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی، در سوریه، جام شهادت را نوشید. مصطفی که از نسل دهه 70 بود، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد. سرانجام شهید موسوی داوطلبانه به سوریه رفت و در دفاع از حریم اهل بیت(ع) توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. در واقع هر چهار دوستی که همراه هم به سوریه رفته بودند، با هم شهید شدند. سید مصطفی موسوی، مسعود عسگری، احمد اعطایی و محمدرضا دهقان. خاطرات مشترک، تصاویر مشترک و شهادت مشترک این چهار مدافع حرم، این روزها از هدف مهم و مشترک آنان روایت می‌کند.

تصاویری از شهید سید مصطفی موسوی و روایت تصویری حضور او در سوریه به همراه همرزمان شهیدش، شهیدان عسکری و اعطایی و دهقان در ادامه قابل مشاهده است. ثبت این عکس‌ها کار «سید مجید توکلی» است:

از راست به چپ: شهید سید مصطفی موسوی، شهید مسعود عسکری و شهید محمدرضا دهقان

از راست به چپ: شهید سید مصطفی موسوی، شهید مسعود عسکری و شهید محمدرضا دهقان


چهارشنبه 95 اردیبهشت 8 , ساعت 8:5 عصر


شناسه خبر: 976681 سرویس: فرهنگی 03 بهمن 1394 - 12:03

شهید مصطفی موسوی

مادر شهید موسوی می‌گوید: به دوستانش گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم و پیش شهید باقری بروم که روز آخر محرم، او هم شهید شد. وقتی اعلام کردند جوان‌ترین شهید مدافع حرم است، خیلی خوشحال شدم وخدا را شکر کردم که باعث سربلندی وافتخارم شد.

خبرگزاری تسنیم: انگیزه برای  حضور در جمع مدافعان حرم اهل بیت(ع) سن وسال نمی‌خواهد، آگاهی و اشتیاق می‌خواهد، دلی قرص و شجاعتی مثال زدنی. وقتی همه این‌ها در دل دردانه پسری که تنها چند روز مانده تا 20 ساله شود، جمع می‌شود، دیگر کسی همچون سید مصطفی برای رفتن سر از پا نمی‌شناسد. آنقدر بی تاب رفتن می‌شود که همه، از جمله پدر و مادرش به این نتیجه می‌رسند که نمی‌توانند مانعش شوند. شوق رفتن او را از این دنیای خاکی کند و با خود برد.نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی و القاب مختلف دیگری که هیچکدام نمی‌تواند به تنهایی گویای دل بزرگ این شهید باشند.

«شهید سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی، در سوریه، جام شهادت را نوشید. مصطفی که از نسل دهه 70 بود، بر خلاف خیلی از هم نسل‌هایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و با معرفتی که با مطالعه فراوان و گوش به فرمان رهبر بودن به دست آورده بود، به خیل عظیم آسمانیانی شتافت که نزد خدا روزی می خورند. شیفته شهید بابایی بود و از وقتی با این شهید آشنا شد شوق پرواز درونش، شعله ور شد.

در عصر یکی از روزهای اواخر پاییز در منزل شهید که در شهرک ولی عصر(عج)، یکی از قدیمی‌ترین محلات جنوب تهران است پای گفتگوی مادر جوان‌ترین شهید مدافع حرم ایرانی نشستیم. سرتاسر نمای ساختمان محل سکونت شهید، عکس او و بنرهای تسلیت و تبریک قرار داشت. چند تقدیرنامه و عکس شهید نیز در جای جای خانه به چشم می‌خورد. «زینت سادات موسوی» با وجود داغی بزرگ بر سینه، مثل اکثر مادران شهدا، چهره‌ای صبور و آرام دارد. او با متانت خاصی از تنها پسرش که حالا در جمع کاروان شهدای مدافع حرم است، سخن می‌گوید. بخش اول گفتگوی تفصیلی تسنیم با مادر شهید سید مصطفی موسوی در اینجا قابل مشاهده است. بخش دوم این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

* تسنیم:خانم موسوی،از رفتن مصطفی به سوریه بگویید. روزهای آخر سفارش و توصیه‌های خاصی هم داشت؟

از این که چه زمانی قرار بود به سوریه برود، اصلا خبر نداشتم و مرتبه اول هم در جریان نبودم که رفته و نتوانسته بود به سوریه برود. شب عید قربان ساعت 4 صبح بود که آمد و با شوخی و خنده گفت تایید نشد، بروم که در جوابش گفتم خدا را شکر. ولی از جانب همراهانش تایید شده بود و خیالش راحت بود که دیگر به سوریه می‌رود. البته بدون این که من متوجه شوم خیلی آرام به پدرش گفته بود: «برای آخرین مرتبه آمده‌ام خداحافظی کنم و بروم.» آن شب، خانواده عمویش منزل ما بودند و از آنجایی که هیچ وقت نمی‌خواست کسی لباس‌های نظامی‌اش را ببیند و متوجه کارهایش شود، همان ساعت از من خواست تا لباس‌هایش را بشورم که تا صبح خشک شود.

این اواخر برای کم شدن دلبستگی‌هایمان کمتر در خانه می‌ماند/روزهای آخر در محلی که من نماز می‌خواندم به نماز می‌ایستاد

مصطفی همیشه داخل اتاق خودش نماز می‌خواند و من در اتاق پذیرایی نمازم را می‌خواندم. این چند روز آخر قبل رفتن، می‌دیدم منتظر می‌ماند تا من نمازم را تمام کنم و بعد دقیقا مُهر نماز خود را جایی می‌گذاشت که  من نماز خوانده بودم و مشغول نماز خواندن می‌شد. دلیل آن را نفهمیدم؛ شاید از خدا می‌خواست که من راضی باشم. این اواخر، برای کم شدن دلبستگی‌هایمان،کمتر در خانه می‌ماند و او را خیلی نمی‌دیدم. شب قبل از رفتنش به سوریه، دیدم لباس‌هایش را شسته و خیلی منظم و اتو کرده داخل ساکش قرار داد. من هم که بی اطلاع بودم از این که چه روزی می‌رود.

مصطفی خیلی حساس بود و لباس کسی را نمی‌پوشید. پدرش یک زیرپوش کهنه داشت که دیدم آن را برداشت و داخل ساکش گذاشت و گفت: «به بابا بگو من این زیر پوش را با خودم می‌برم.» گفتم: «این کهنه است چرا می‌بری؟» گفت: «این را دوست دارم.» فکر می‌کنم هنگام شهادت، این لباس را هم پوشیده بوده، چون هر چه در وسایل برگشتی‌اش گشتیم این زیرپوش نبود و احتمالا در عملیات‌ها آن را تن می‌کرده است.

وسیله‌های زیادی برای دانشگاهش خریده بود. به من گفت: «مامان نگاه کن این‌ها وسیله‌های دانشگاهم است، خیالت راحت باشد شهید نمی‌شوم، می‌روم و بر می‌گردم.» یک حسی بهم می‌گفت که قرار است به همین زودی به سوریه برود ولی نمی‌توانستم و نمی‌خواستم باور کنم. بین درگاه اتاق و پذیرایی نشسته بود و عکسی که بعدا خیلی اتفاقی روی حجله‌اش، گذاشته شد را چندین مرتبه نگاه کرد و داخل کمد گذاشت و دوباره برداشت و نگاه کرد. این صحنه را که نگاه کردم، ناراحت شدم و گفتم: «چرا این کار را می‌کنی؟» فقط خندید.

* تسنیم: آخرین خداحافظی با مصطفی را به خاطر دارید؟

روزی که برای همیشه رفت، منتظر اذان ظهر و نماز خواندن من شد. من در پذیرایی شروع به نماز خواندن کردم، رکعت اول را که خواندم صدای کمربندش را شنیدم، فهمیدم که می‌خواهد برود. یک حسی در درونم گفت که آخرین باری است که او را می‌بینم ولی نخواستم قبول کنم. سجده رکعت دوم بودم که متوجه بسته شدن در و صدای مصطفی که گفت: «مامان من رفتم خداحافظ.» شدم. دو رکعت بعدی نماز را اصلا نفهمیدم چه جوری خواندم. خیلی سریع، نماز را تمام کردم و رفتم در را باز کنم تا او را ببینم، ولی رفته بود. حتی پایین رفتم و درب کوچه را باز کردم. هر چه کوچه را نگاه کردم ندیدمش، به قدری سریع رفته بود که نتوانستم ببینم. هر دفعه که می‌خواست بیرون برود، بعد از خداحافظی کردن، بیرون در دوباره کلی ظاهرش را مرتب می‌کرد ولی این بار خیلی سریع رفته بود. بعد از رفتنش با این که احساسم این بود که به سوریه رفته ولی باور نمی‌کردم و فکر می‌کردم مثل همیشه به جمع دوستانش رفته است. پدرش می‌دانست ولی به من هیچ حرفی نزده بود.

نگرانی و ترس من بیشتر بابت این موضوع بود که اسیر داعشی‌ها شود/جشن تولد 20 سالگی مصطفی در سوریه

از روزی که رفت سردردهای شدید گرفتم و تب کردم. تا یک ماه اصلا هیچ تماسی با پدرش نگرفته بود. از قبل گفته بود وقتی تماس نمی‌گیرم، یعنی این که حالم خوب است و اگر اتفاقی بیفتد به شما خبر می‌دهند. بعد از یک ماه، 2 مرتبه با پدرش تماس گرفته بود و من هم اطلاع نداشتم. فقط پدرش می‌گفت حالش خوب است. یک ماه که گذشت به همسرم گفتم: «اگر نگویی دقیقا پسرم کجاست، تمام تهران را می‌گردم تا متوجه شوم کجا رفته.» پدرش گفت: «رفته سوریه.» هیچ کدام از فامیل ها و حتی دخترم که ازدواج کرده، اطلاع نداشتند که مصطفی نیست.

از وقتی متوجه شدم مصطفی رفته سوریه، احساس ترس، نگرانی و اضطرابم بیشتر از قبل شد. همسرم را مجبور کردم تا با مصطفی تماس بگیرد و من هم صحبت کنم. فقط حال و احوال کردم و هرچه پرسیدم:«کجا هستی؟» گفت:«همان جایی که قرار بود بروم.» متوجه شدم بغض کرده، به همین خاطر بیشتر صحبت نکردم و خواست تا گوشی را به پدرش بدهم. به پدرش گله کرده بود چرا به من گفته است. نگرانی و ترس من بیشتر بابت این موضوع بود که اسیر شود، چون می‌دانستم داعشی‌ها سر می‌برند و اگر سر پسرم را می‌بریدند، دق می‌کردم.

روز تولدش که 18 آبان ماه بود، برای مرتبه سوم با پدرش تماس گرفته و خیلی زیاد هم صحبت کرده و حال همه را پرسیده بود. آن روز همسرم، با خوشحالی زیاد به منزل آمد. پرسیدم چی شده که گفت: «مصطفی زنگ زده»، گفتم: «آرام‌تر بگو. مصطفی گفته هیچ کس، نباید متوجه شود کجا رفته و چه کاری انجام می‌دهد.» همرزمانش تعریف کردند که در سوریه برای پسرم جشن تولد گرفته بودند.

گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم/روز آخر محرم شهید شد

* تسنیم: مصطفی چه زمانی شهید شد؟ خبر شهادتش چطور به شما رسید؟

چند روز قبل از شهادت، خواب دیدم که لباس‌های شسته شده مصطفی را از روی بند جمع و مرتب می‌کنم. هر چه خواستم کتاب تعبیر خواب را بخوانم، نتوانستم. به خودم امید داده بودم این خواب، نشانه برگشتش است. فردای آن روز، به امید این که پسرم بر می‌گردد، تمام لباس‌هایش را با این که تمیز بود از چوب رختی جمع کردم و شستم، تا اگر گرد و خاکی روی آن نشسته، از بین برود. روز پنج شنبه 21 آبان ماه، همان روزی که بعد از اذان مغرب، پسرم شهید شد، خیلی اتفاقی به نیت 72 شهید کربلا، حلوا درست کردم و بین همسایه‌ها پخش کردم. نمی‌دانستم، همان لحظاتی که حلوا را پخش می‌کردم، پسرم شهید شده است. همرزمانش برای همسرم تعریف کرده‌اند زمانی که شهید عبدالله باقری، روز تاسوعا به شهادت رسیده بود، مصطفی به دوستانش گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم و پیش شهید باقری بروم که روز آخر محرم، او هم شهید شد.

روز جمعه22 آبان ماه به همسرم اطلاع داده بودند که مصطفی شهید شده است. من که طبق معمول تب کرده و خوابیده بودم. متوجه تماسی شدم، اما نفهمیدم چه کسی بود. بعد از آن تماس، همسرم گوشی همراه من را با خود برداشت و گفت: «با گوشی خودم نمی‌توانم به کسی زنگ بزنم.» این کار را کرد تا من متوجه موضوع نشوم و کسی من را خبردار نکند. منزلمان هم تلفن ثابت ندارد و با خیال راحت بیرون رفت.

وقتی شنیدم مصطفی مثل علی اصغرِ امام حسین(ع) شهید شده، آرام شدم

همسرم به همه اطلاع داده بود و خواسته بود به من حرفی نزنند و به همراه خانواده خواهرم، همه مقدمات را آماده کرده بودند و به معراج شهدا رفته و پیکر پسرم را دیده بودند. صبح شنبه ساعت 7  برادرم به منزلمان آمد. من تعجب کردم، بعد از آن دختر خواهرم آمد و دیدم لباس مشکی پوشیده است و با حرف‌هایی که می‌زدنند به چیزی شک نکردم. همه فامیل و دوستان و آشنایان در پارکینگ منزل بودند و من هم بی‌خبر بودم و نمی‌دانستند به چه طریق به من این خبر را بگویند. هیچکس جرأت نمی‌کرد به من بگوید. کم کم، دیدم که چند نفر دیگر از فامیل‌های نزدیکم آمدند و دیگر شک کردم اتفاقی افتاده است.

بعد از آن‌ها، چند خانم آمدند که آن‌ها را نمی‌شناختم. گفتم: «من شماها را نمی‌شناسم، مطمئن هستید که درست آمده‌اید؟» گفتند: «از بسیج مسجد محله آمده‌ایم.» ناگهان، حس خاصی بهم دست داد، مصطفی گفته بود اگر اتفاقی بیفتد خبر می‌دهند. از برادرم پرسیدم، گفت: «مصطفی زخمی شده» ولی باور نکردم که یکی از خانم‌های بسیجی گفت: «مصطفی شهید شده است.» خیلی بی تابی و گریه کردم و به شدت حالم بد شد. ولی وقتی گفتند مثل علی اصغر امام حسین(ع) شهید شده است، آرام شدم و هیچ حرفی نزدم. به خودم گفتم وقتی حضرت زینب(س) در مقابل شهادت آن همه عزیز و مصیبتشان، توانست صبر کند، من هم می‌توانم، من که فقط یک شهید داده‌ام. وقتی هم فکر کردم پسرم پیش حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) است، آرام گرفتم و صبور شدم و از این که جایگاه خوبی دارد خوشحال هستم.

موهایش را در معراج شهدا شانه زدم چون روی مرتب بودن موهایش حساس بود

* تسنیم: به معراج شهدا هم رفتید؟

همان روز شنبه، به معراج رفتم و با خودم شانه بردم تا موهایش را شانه بزنم، چون روی مرتب بودن موهایش حساس بود. موهایش را شانه زدم و وقتی خواستم پشت موهایش را شانه کنم، دیدم خونی است و نتوانستم این کار را انجام دهم. زیر گلویش را هم می‌خواستم ببینم که به من گفتند: «نگاه نکن، نمی‌توانی طاقت بیاوری.» چون تیر به گلو، قلب و پهلویش خورده بود. وقتی پسرم را در معراج دیدم، خیلی آرام‌تر شدم. چون موقع رفتنش، نتوانسته بودم خداحافظی کنم، دوست داشتم دست‌هایش را دور گردنم، بیندازم ولی به دلیل اینکه در سردخانه مانده بود، گفتند نمی‌شود.

*تسنیم: از نحوه شهادتش هم اطلاعی دارید؟

خیال ما از جایگاه مصطفی در آن دنیا راحت است که توانسته‌ایم با این داغ کنار بیاییم/4 دوستی که با هم شهید شدند

همرزمانش تعریف کردند که مصطفی در سه مرحله از عملیات آخر، شرکت می‌کند و مرحله آخر فرمانده‌اش اجازه نمی‌دهد که مصطفی جلو برود و گفته بوده باید عقب بمانی، ولی مصطفی خود را به جلو می‌رساند و در ستون اول قرار می‌گیرد. هر چهار نفری که با هم شهید شدند، پیش از سفر هم با هم بودند. مصطفی بود و مسعود عسگری و احمد اعطایی و محمدرضا دهقان. مصطفی همیشه از شهید مسعود عسگری تعریف می‌کرد و قول گرفته بود بعد از برگشتن از سوریه، پرواز با جایروپلن(هلی کوپتر کوچک) را یاد بگیرد و خوشحال بود که پرواز کردن را یاد می‌گیرد. مصطفی را کنار همرزمان شهیدش، مسعود عسگری و احمد اعطایی در قطعه 26 گلزار بهشت زهرا(س) به خاک سپردند. شهید دهقان را به دلیل وصیت خودش در امامزاده علی اکبر(ع) چیذر دفن کرده‌اند. از آن روز تا به حال خوابش را هم ندیده‌ام ولی پدر و خواهرش او را در خواب دیده‌اند. شب اولی که مصطفی به خاک سپرده شد، خیالم راحت بود که عذاب قبر ندارد و سر سفره امام حسین(ع) نشسته است. آرامش خیلی عجیبی داشتم. خیال ما از جایگاهی که مصطفی در آن دنیا دارد، راحت است که توانسته‌ایم با این داغ کنار بیاییم و صبر داشته باشیم، اگر غیر از این بود، بعید می‌دانم بعد از رفتن مصطفی زنده می‌ماندم.

از راست به چپ: شهید سید مصطفی موسوی، شهید مسعود عسکری و شهید محمدرضا دهقان

* تسنیم: مصطفی، وصیتی هم کرده بود؟ از وسایلش چه چیزهایی به جا ماند؟

وصیت نامه کوتاهی با این مضمون نوشته که مختصری نماز و روزه بدهکارم و پدرش را وصی خود انتخاب کرده است. خواسته بود او را کنار شهدای گمنام پارک قائم(منطقه 18)دفن کنیم و اگر نشد، هر جایی پدرش راضی بود دفن شود. همچنین وصیت کرده بود او را در امامزاده زید، دفن نکنیم. شاید به این خاطر بوده که می‌گفتم: «من را در امامزاده زید به خاک بسپارید.» وقتی مصطفی دلیلش را می‌پرسید، می‌گفتم:«چون نزدیک است و راحت می‌توانید کنار مزارم بیایید.» به نظرم فکر می‌کرده اگر اینجا دفن شود، تمام کار و زندگی‌ام را تعطیل می‌کنم و دائم سر مزارش می‌روم و به همین دلیل، نخواسته بود اینجا به خاک سپرده شود. چند روز پیش وسایلش را برایمان آوردند. خیلی ناراحت شدم و تک تک لباس‌هایش را بو کردم. یک تسبیح شاه مقصود از مشهد خریده بود و همیشه همراهش بود. توی وسایلش یک تسبیح قرمز رنگ بود که گفتم این برای مصطفی نیست، ولی وقتی مهره‌های آن را در دستانم فشردم، متوجه شدم خون‌های پسرم، روی آن خشک شده و آن را قرمز رنگ کرده است.

خدار را شکر کردم که مصطفی، جوان‌ترین شهید مدافع حرم است/پسرم با آگاهی کامل در این راه قدم گذاشت

* تسنیم: از اینکه مادر جوان ترین شهید مدافع حرم هستید، چه احساسی دارید؟ واکنش اطرافیان نسبت به این مساله چطور است؟

وقتی روز تشییع اعلام کردند مصطفی، جوان‌ترین شهید مدافع حرم است، خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که باعث سربلندی و افتخارم شد. به حضرت زینب(س) گفتم روز قیامت حضرت ابوالفضل(ع)، علمدارت است، اگر قبول کنی افتخار می‌کنم روز قیامت، مصطفی علمدار من باشد. بعد از شهادت مصطفی، متاسفانه برخی‌ها گفتند: «چرا اجازه دادی، پسرت به سوریه برود؟» یا این که برخی گفتند: «فلانی برای پول رفته» که من به شدت ناراحت شدم و در جواب آن‌ها گفتم: «پسرم با آگاهی کامل در این راه قدم گذاشته و او را در راه خدا داده‌ام.» جان فرزند را نمی‌توان با هیچ چیز این دنیا عوض کرد، به آن‌ها گفته‌ام: «آیا شما طاقت دارید که فرزندتان را برای پول به چنین جاهایی بفرستید؟»

ماجرای امضای سردار سلیمانی بر کتاب جوان ترین شهید مدافع حرم

مصطفی به قدری اهل مطالعه بود که 3 کتاب همراه خود به سوریه برده بود و یکی از کتاب‌ها درباره زندگی حاج قاسم سلیمانی بود، همرزمانش تعریف می‌کردند وقتی سردار سلیمانی به محل اقامت آن‌ها رفته بود، مصطفی از او خواسته بود که کتابش را امضا کند، ولی سردار خجالت کشیده، او را بوسیده و گفته بود: «من دست شما را می‌بوسم. من باید از شما امضا بگیرم» و تشکر کرده بود که مصطفی با این سن کم به این عقیده رسیده است که مدافع حریم اهل بیت(ع) شود.

پسر فوق العاده خندان و خوش رویی بود تا جایی که وقتی در سوریه یکی از ماشین‌های "هامر" تروریست‌ها به غنیمت گرفته می‌شود، سوار آن می‌شود و در حال خنده عکس انداخته و می‌خواسته به دشمنان بفهماند به آن‌ها غلبه کرده‌اند. این عکس را به ما داده‌اند و آن را قاب کرده‌ایم.

 


جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 9:52 عصر


 

 

در وصف غمت چه گویم یا زینب؟؟؟؟ 

آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر

راوی روضه های محرم سفربخیر

 

خلوت نشین نیمه شب ندبه هایاشک

دلگیر بغض های دمادم سفربخیر....

 

یکسال ونیم غربت و دلتنگی وفراق

یکسال ونیم گریه ی نم نم سفربخیر

 

ای شاهد مراثی گودالقتلگاه

ای وارث مصیبت اعظم سفربخیر

 

بغض غریب خاطره های کبودِشام

امن یجیب کوچه ی ماتمسفربخیر

 

روی کبود ونیلی وآشفته یفراق

موی سپیدو خاکی و درهمسفربخیر

 

زلفی بخون نشسته سرِنیزه هارهاست

بانو به زیر سایه ی پرچم سفربخیر


پنج شنبه 95 اردیبهشت 2 , ساعت 11:28 صبح


همزمان با فرا رسیدن سالروز وفات حضرت زینب کبری(س)، اجتماع بزرگ مدافعان حرم استان مازندران و یادبود شهید مدافع حرم "اسماعیل خانزاده" بعد از نماز مغرب و عشاء روز شنبه 4 اردیبهشت در مصلی موقت نمازجمعه شهرستان محمود آباد برگزار می‌شود.


<      1   2   3      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ